"شماره رند"
اي واي كه بيزمين راه رفتنم را
ياراي گفتن به كسم نيست
به چلچراغهاي تابان ِ پشتِ هزار پنجره
از خيابان
فقط ميتوان خيره شد
در گرماگرم تابستانِ تنم
ميوهاي به رونق تو مي چينم
سهم زمينم را چه ميخواهم؟
كه آب تو را بيزمين مينوشم.
اين جدالها را ناگزير ميكنم
تا هميشه جبههاي باشد جنگيدن را
روي بوسههاي ناچشيده رقصيدن را
اين زمين را نداشتنم
بر سهم هيچ كس نميافزايد
هرچند جدال ريشهها كمتر ميشود
اين تو را نگفتن،
نبوييدن،
نبوسيدن
حتي بيسهم:
ميترسم
كلمات دريده شوند
و فرو بريزند
تكه تكه
تكه تكه
ژلهاي با طعم انار درست كردهام ديشب
مزه شفافاش
طعم شفافيت تو را در گلويم سر ميدهند
خنكاي لذيذ ي جاري ميشود
بي هيچ پساندازي در حسابم
گلبرگها را سر از خاك درميآورم
تسليم برگ ِ يك رازم
راز ها، همهي سوراخ ها را مي شناسند
در خزش ِدرد بر استخوان
ريز ريز،
رفته رفته
مي تراوند.
آههههه.....
آه
آه
آخر خنده بر اين دل نميخزد
نمي خزد
نمي...........خزد
هه! هه! اين مباح ِ خنده
مرزم كرده است
مجنونم كرده است!
فريادم كرده است
هه! هه ......
انبوه ميشوي
بر زمين، دوباره
اما من بيزمينم
قبل از مرگم
ارث دادهام
بر ساقههاي درختان
مرگم را در كافهي ترديد نوشيدي
به من نگفتي:
هر پاسخي، اجابت سؤاليست؛
ولي هر سؤالي، تقديريست.
من باور نداشتم
باور داشته شدم بر بيجوابي
در باز شد
چوپاني پيامبر شد
و خدا زير آوار گناه له شد
در باز شد
گوسفندان بسياري چريدند
خدايان بسياري از پنجره فرار كردند
خدايان بسياري زاده شدند
و من ساقههاي گياه را
وارث زمينم كردم
اي واي
چرا من
چرا اين همه چراگاه
گوسفندانم را مي چرند؟
ميخواستم من هم پيامبر باشم
چوپان هم بودهام
اين را ميدانيد
اين را خوب ميدانيد.
رفتم مخابرات، گفتم:
براي پيامبري شماره رند ميخواهم
همه شمارهها را براي پيامبري رديف كردند
هيچ شمارهاي رندِ رند نبود
و من بي شماره باز گشتم
وقتي بيرون آمدم گوسفندانم را قرباني كردم
ديگر چوپان نبودم
نميخواهم پيامبر باشم
بيشماره رند.